طنین بی صدا

انجا که فریاد ساکت می شود سکوت فریاد می زند...

طنین بی صدا

انجا که فریاد ساکت می شود سکوت فریاد می زند...

نقطه سر خط......؟؟؟

ماده 16 قوانین حقوق بشر

1) هر مرد و هر زن بالغ حق دارد بی هیچ محدودیتی از بابت نژاد و ملیت و مذهب ازدواج کند و تشکیل خانواده بدهد.زن و شوهر از حقوق برابر در ازدواج و در طول مدت ازدواج و در انحلال آن بر خوردار خواهند بود.

2) از دواج تنها با رضایت کامل و آزادانه زن و شوهر صورت خواهد گرفت.

3) خانواده واحد گروهی طبیعی و بنیادین جامعه است و حق دارد از حمایت جامعه و دولت (؟؟؟) بر خوردار باشد.

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نقطه  .   سر خط اول ؟

باید ازچه بگویم وقتی این خانه از پایه ویران  است؟؟

 

  و باز هم پس از مدت ها......

روزگار سخت غریبی را می گذرانیم !!....

 به یاد دارم زمانه ای را  که به قصد تغییر و با تمام آنچه که در توان داشتیم  از هر قوم و نژاد وبا هر مذهب و فرهنگی هم صدا میشدیم  و بعد سرخورده و مایوس از یخ بستن  اندیشه ها و ایده هایی نو و  پس از طی یک دور باطل و  باز، نقطه . سر خط  اول !

زمانی را به خاطر دارم نه چندان دور که ایده آل ها و آرمان ها یی به ظاهر نزدیک ، در ذهن و روحمان ریشه می دواند و سراسر مملو از هیجان و شور تغییر می شدیم ، به امید داشتن آزادی و برابری حرکت می کردیم (واژه هایی اصیل و کهن به قدمت آفرینش بشریت اما دور و تعریف نشده)و هماره  سردی  نگاهی حقیر  بدرقه راهمان بود.و باز، نقطه . سر خط اول !

و سنگینی نگاهی را بیش از همه به دوش می کشیدیم که از جنس خودمان بود اما نا آگاه و افسون شده به تیر سمی افیون مسموم و  گاهی چه بسیار بی تفاوت.

با تلاشی صد چندان  ادامه می دادیم برای اسایش نگاهی که روزی شاهد علم شدن چوبه دارمان بود اما این بار به دیده افسوس که  "مباد!! چه دیر هنگام است" و باز ،نقطه سر خط اول!

 

اما اینک.....

در آستانه انتخابی نو و پیامی واقعی تر  ،آگاهی مان بیش از فریبی دیگر است و اجبارمان نیز بیش از روزگار پیشین و انتخابمان محدود و شکمان بی نهایت

می بینم آنانی را  که هماره به این مردم به چشم گوسپندانی نگریسته اند ،که چه راحت و بی دغدغه  میتوان خامشان کرد  و حتی گاهی (به تناسب زمان و زمانه کم و بیش ) توی سرشان زد تا  باز گوسپند بمانند و به نان شب و جای شب آرام گیرند و آزادی و برابری و استقلال حدیث گرم محفل های پسا مدرن و مدرن گوسفندی شان شود که گذشته چنین و چنان بود و حال .؟؟؟؟.....

......نه ؟جز افسوس گذشته و ترس آینده  لابلای هذیان ملت چیزی نمی یابم......

حالیا انتخابی داریم آزاد!!؟؟ و عادلانه؟؟!! مابین بد و بدتر.

ای کاش کمتر می دانستیم چرا که  آگاهی زجر می اورد و وحشت ، ترسویی و محافظه کاری ،گاهی حتی  در بغض فرو خورده ای به ناچار خفه می شویم، اما باز ساکت و آرام با دردی سینه سوز باز  میرویم  سر خط اول . گله ام بیش از همه از هم نسلان و هم جنسانم است که چه آسوده و بی دغدغه وضعیت کنونی خویش را پذیرفته اند و به کوری و کری خو کرده اند، عادت  به زندگی و  روزمرگی که  در سطح با فرهنگ تر و مدرن تر با کمی چاشنی غربی و مدرن و عربی و خلاصه هر  طعمی جز طعم آزادی و برابری و ایرانی همراه ،چه بزرگ گناهی سرد؟؟؟!!!!

و ای کاش  زمانی بیاید که بتوانیم بگوییم :   نقطه .  سر خط بعد......

و چه زیبا می گوید شاملو:

کاش می توانستم بر شانه های خود

بنشانم این خلق بی شمار را،

تا ببینند خورشیدشان کجاست.

 

خسته ام

 

خوابیم یا خودمون را به خواب زدیم

وقتی چیزی جز ظلم نمی بینم،گاهی خستگی ام اون قدر زیاد می شه که از نوشتن هم کسل می شم چیزی که همیشه به من انرژی میداده و هنوز هم توی بدترین شرایط به دادم می رسه.

مجله زنان را بعد از 15 سال سابقه فعالیت بستن مثل شرق ،یاس نو،نوروز و مثل هزاران مجله و روزنامه دیگری که به جرم ساز انتقاد ، بستن...

دانشگاه ها را که به پادگان نظامی تبدیل کردن و دانشجو ها را به عنوان نیمه انسان نیمه حیوان نگاه می کنن و گاهی برخی شون تمام حیوان محسوب می شن و تبدیل به موش آزمایشگاهی ،نمی دونم باید بخندم یا اشک بریزم اما  تو ی این یک مورد حداقل مردان هم مثل زنان نگریسته می شن....

زنانمون که حتی قادر نیستن لباس و کفشی را که می پوشن را انتخاب کنن  و این موضوع در مقابل نادیده گرفتن شخصیتشون  حتی به اندازه یه پسر بچه 15 ساله دیگه به چشم نمی یاد..

خلیج فارس و دریای خزر و مرز های مملکتمون را به بهای هیچ از دست دادن ....

ذخایر اجدادمون را به بهانه های مختلف از کشور خارج کردن و بنزین را که متعلق به رگ و پوستمون بود بهمون به زور فروختند...

فرهنگ آبا و اجدادیمون را که دنیا داره به  وجودش افتخار می کنه دارن به گونه ای که به نفعشونه تغییر می دن و به گنداب می کشن...

رد صلاحیت  یا نه بهتره بگیم یه دست کردن و  هم نوا کردن کاندیدا هامون را هم به نحو احسن انجام دادن به حکم عدم التزام عملی به اسلام و حکومت اسلامی و قانون اساسی  اما یه نفر یه تعبیر منطقی به من بده از اینکه چطور می شه که حجت الا سلام والمسلمین ها ومنبری ها هم به حکم عدم التزام عملی  به اسلام رد می شن الانه که باید گفت وای به روزی که بگندد نمک...

هنوزم فکر می کنیم شوخیه؟؟ ،هنوزم تو خوابیم و انتظار داریم کسی ما را بیدار کنه  وببینیم همه چی کابوس بوده؟؟؟

 

آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآخ خ خ خ خ    خ خ خ خ خ خ خ خ

تا کی سکوت ؟!

منتظره چی هستیم؟!

منتظر ه کی هستیم  دلسوز تر از خودمون؟!

تا کی می خواهیم خودمون را به کوری و کری بزنیم ؟!

انسانی که خوابه را میشه بیدار کرد اما انسانی که خودش را به خواب می زنه هرگز؟؟!

خودمون را به خواب نزنیم؟بیدار شیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خو کرده اید و دیگر

راهی به جز اینتان نیست

که از بدو خوب

                 هم چنان

هر چیز را آینه ای کنید

تا با ملاک زیبایی ای صورت و معناتان

گرد بر گرد خویش

هر آنچه را که نه از شماست

به حساب زشتی ها

خطی به جمعیت خاطر بتوانید کشیدو به اطمینان،

چرا که خو کرده اید و دیگر

به جز اینتان راهی نیست

که وجود خویشتن را نقطه ئ آ غاز راه ها و زمان ها بشمارید

کرده ها را

با کرده های خویش بسنجید و گفته ها را

با گفته های خویش...

لاجرم به خود می پردازید

آن گاه که من به خود پردازم،

و حماسه ای از شجاعت خویش آغاز می کنید

آن کاه که من دست اندر کار شوم حتا

که نقطه ئ پایان را

بر این تکرار ابلهانه بامداد و شام بگذارم

و دیگر

رای تقدیر را

به انتظار نمانم.

دردی ست،

با این همه دردی است

دردی ست

"شاملو"

 

نسبی گرایی فرهنگی یا....

ماده 15 قوانین حقوق بشر

1) هر کس حق دارد که دارای تابعیتی باشد.

2) هیچ کس را نمی توان خودسرانه از تابعیتی که دارد محروم ساخت و نیز نمی توان حق تغییر تابعیت را از او سلب کرد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نسبی گرایی فرهنگی یا منافع دولت ها

برخی از انسان شناسان امروز به بهانه اورینتالیسم1و به دنبال نقد بینش های قوم مدارانه و خود مر کز بینانه  به افراط کشیده شده و همواره نسبت به فر هنگ های مختلف جوامع شرقی موضعی تدافعی اختیار می کنند تا حدی که گاه به ایده آلیز کردن فرهنگ دوران ما قبل استعماری این کشور ها پرداخته و حتی خصائل و سنت های منفی و ستمگرایانه (ماقبل و مابعد استعماری )انان را توجیه می کنند . از جمله این که در مقابل آداب و رسوم زن ستیز ،تبعیض گرا ،ضد دموکراتیک و مغایر با حقوق بشر تحت لوای نسبیت فر هنگی ،از هر نوع قضاوت اخلاقی، ارزیابی و تحلیل انتقادی احتراز می جویند.مهم تر این که بسیاری از حکام مستبد و دولتمردان ضد دموکراسی ،با دست یازی فرصت طلبانه به ایده ی ظاهرا ضد استعماری نسبیت فرهنگی به دفاع از تداوم سنن ستمگرایانه و نقض حقوق بشر ،خاصه حقوق زنان  می پردازند.و قدرت های نو استعماری نیز هر جا که سیاست روز ایجاب کند به این ایده ها توسل می جویند .روزی با پوشش  دفاع از حقوق بشر علیه رژیم هایی که مورد پسندشان نیست نظیر کوبا ،چین ،ایران و..موضعی لیبرالی و دموکراتیک اختیار می کنند و روز دیگر به بهانه نسبیت فرهنگی در مقابل سر کوب زنان و اقلیت ها به دست رژیم های متحدشان مثل عربستان و افغانستان راه سکوت و مماشات در پیش می گیرند.برای نمونه در کنفرانس جهانی پکن نمایندگان جمهوری اسلامی به بهانه مغایرت اصول حقوق بشر با موازین و سنن و فرهنگ ایرانی اسلامی حاضر به پذیرش آنها نمی شدند.یعنی گویا حق انتخاب نوع پوشش ،انتخاب نوع حکومت ،نوع رهبرو ...مغایر با فرهنگ ایرانی اسلامی است؟!!!یک آمریکایی یهودی و مسیحی میتواند حق انتخاب دداشته باشد اما یک ایرانی مسلمان نمی تواند ؟!یعنی درستی یا نادرستی ،خوبی و بدی حق انتخاب نسبی و فرهنگی است و هیچ اصول حقوقی و اخلاقی و آرمانی بشر پسند که شامل بشریت کره خاکی بشود،وجود ندارد؟؟ویا زنان در آمریکا به شیوه ای متولد میشوند که حقوقشان با مردان یکسان است اما زن ایرانی و مسلمان به شیوه ای دیگر؟سوال اساسی که می توان مطرح کرد این است آیا حقوق  بشر از ملتی به ملت دیگر و از دین و فرهنگی به دین و فرهنگ دیگر تغییر می کند  ؟؟ پس روند شتابنده جهانی شدن که وام گیری ها و بده بستان ها و تبادلات فرهنگی را هر روز افزون تر می کند چه مفهومی دارد؟؟؟

1.اورینتالیسم مقالی است که برای غرب خصوصیات مردانه و برای شرق خصوصیات زنانه قائل شده است.توجیه رابطه قدرت استعماری بی شباهت به توجیه رابطه قدرت جنسیتی نیست ،چرا که گویا ذات متفاوت و برتر مرد از زن است که مرد سالاری را اجتناب ناپذیر و همیشگی ساخته است.

وقتی مردم از مرگ  نهراسند،

تهد ید شان به مرگ بیهوده  است،

وقتی مردم در و حشت دائم از مرگ به سر برند،

و مجازات خطاکاری مرگ با شد،

د ژ خیمان نیز بر خود ایمن نخواهد  بود ،

و آنگاه  چه کسی خواهان قبول  نقش  جلاد  است؟

طبیعت خود معدوم کننده است ،

و معدوم سا ختن ،به جای طبیعت ،

،بریدن چوب است ،به جای استاد نجاری.

و در بریدن چو ب به جای ا ستاد نجاری ،

کمتر کسی است که به د ست خویش

آسیب نرساند.؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

(مجله روانشناسی)

 

مکتب یا نهضت

ماده .14 قوانین حقوق بشر

1)  هر کس که تحت تعقیب باشد حق پناهندگی خواستن از  کشور های دیگر و استفاده از آن را خواهد داشت

2)  این حق در مواردی که تعقیب واقعا ناشی از جرایم غیر سیاسییا اعمال خلاف مقاصد و اصول ملل متحد باشدقابل استناد نخواهد بود.

 

 

ورای مظلومیت (قربانی دیگری از یک انقلاب)

از اولین سالهای بعد از انقلاب 1978/1357در ایران ،مجموعه ای از احکام شرعی و قوانین ،برنامه ها و عملکردها ی سیاسی و فرهنگی ،گفتار و نظریات روحانیون حاکم ،از  رژیم جمهوری اسلامی لاجرم یک چهره زن ستیز و جنسیت گرا به جهانیان ارئه داد.

از جمله پر انعکاس ترین این اعمال و سیاست های ضد زن عبارت بود از:

-احکام حقوقی مربوط به خانواده ،ازدواج و طلاق

-منع کامل و یا ایجاد محدودیت های قانونی و تبعیضات جنسی عملی علیه ورود زنان در بسیاری از رشته های تحصیلات عالی و مشاغل و حرفه ها از جمله قضاوت ؛

-تصویب قوانین قصاص که بسیاری از  مواد آن زن را ناقص الخلقه یا یک نیمه انسان و نیمه شهروند محسوب می دارد؛

-حجاب اجباری و تفکیک و جدایی رسمی و قانونی فضای اجتماعی و فیزیکی زنان و مردان از  یکدیگر و....

اولین اعتراض ها در اوائل حاکمیت توسط زنان وابسته به اقشار متوسط متجدد  به صورت تظاهرات های خیابانی و تحصن ها انجام گرفت که با سرکوب ،دستگیری ، شلاق ،زندان و حتی سنگسار در مورد زنان بی حجاب و بعدها بد حجاب و زنا کار خا صه وقتی در  کنار سایر سیاستهای خشونت بار و سرکوبگرایانه علیه کثرت اندیشه ، آزادی های فردی و سیاسی قرار گرفت ،دیگر برای مدافعین حقوق بشر ،مردم سالاری ،و برابری حقوق زن و مرد  جای شبهه ای باقی نگذاشت که رژیم کنونی نه تنها تلاشی در بهبود وضعیت زنان نسبت به رژیم سابق نمی کند ،بلکه وضعیت حقوقی زنان را نیز بدتر کرده است.این روند اما از سالهای پایانی دهه 80 و آغاز دهه 90 تغییر کرد.در این سالها  تحرک  و دینامیسمی امید بخش در وضعیت و فعالیت های زنان ایران صورت گرفت؛

فمینیسم نه یک مکتب ،که یک نهضت است.وجود و ظهور مکاتب مختلف فمینیستی نشانگر این است که فمینیسم اساسا نه یک ایدئولوژی و مکتب که یک نهضت تاریخی و اجتماعی است که هم فربه تر و فراتر از ایدئولوژی است و هم به فرا خور زمان و مکان، موقعیت طبقاتی ،قومی و ملی ،فرهنگی و عقیدتی حامیان آن (اعم از زن و مرد) متفاوت ودیگرگون می شود.اما مخرج مشترک انواع مکاتب را می توان چنین خلاصه کرد:

"اعتقاد به برابری حقوق ،فرصت ها ،امکانات و منزلت اجتماعی زن و مرد و تلاش در جهت از بین بردن سلطه جویی جنسی(مرد سالاری)و پایان بخشیدن به ستم ،تبعیض و خشونت علیه زنان.".......ادامه دارد.

فمینیسم

ماده 13 قوانین حقوق بشر

1)   هر کس حق دارد که از آزادی حرکت و اقامت در محدوده  ی مرزهای هر کشور بر خوردار باشد.

2)  هر کس حق دارد هر کشور از جمله کشور خود را ترک کندو نیز حق دارد که به کشور خود باز گردد.

---------------------------------------------------

 

ای مردم!همانا شما را از مرد و زنی آفریدیم و ملل و اقوام مختلفی قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسیدو بدانید که بزرگوارترین شما نزد پروردگار پرهیز گارترین       شما است .                                                              خداوند  مهربان

شاد باش

 

پس از یک غیبت طولانی اومدم ،اما این بار با یک مبحث  نو و به روز که امروزه خواب آشفته بسیاری از جزم اندیشان را آشفته تر نموده است .امید دارم که دوستان عزیز با معرفی سایت ها و وب های مبارز در زمینه فمینیست و به خصوص جنبش فمینیستی  در ایران آزاد منبع مفیدی را در اختیار علاقه مندان قرار بدهند.

 

فمینیسم:     تلاشی برای اصلاح برخوردهای انسانی

 

فمینیسم به عنوان جنبش اجتماعی و فکری در وسیع ترین معنای آن در صدد ارتقای موقعیت زنان به عنوان یک گروه در جامعه است .از فمینیسم نیز همچون هر جنبش اجتماعی و فکری دیگری انتظار می رود موقعیت فرو دست گروه پایه ی خود یعنی زنان را تبیین کند و علل و عوامل موثر در این وضعیت را توضیح دهد وتصویری از جامعه مطلوبی که در آن زنان از موقعیت مساعد و مناسبی بر خوردارند ،ارائه کند؛مجموعه مطالباتی را برای رسیدن به این هدف در دستور کار خود قرار دهد ؛و سر انجام با تعیین راهبرد عملیاتی خود ،به سازماندهی و بسیج منابع بپردازد و روش های مشروع و یا موثر مورد نظر خود را برای نیل به اهداف مشخص سازد.

در نظریه پردازی فمینیستی گاه ریشه وضعیت فرودست زنان در تفاوت های فیزیولو‍‍‍‍‍‍زیک و زیست شناختی (سلطه طلبی مردان ،توانایی منحصر بفرد زنان در باروری،زور بیشتر فیزیکی مردان و ...)جست و جو شده.

گاه تر کیب این تفاوت ها با ضرورت های اجتماعی در جوامع بدوی (مانند اهمیت اجتماعی شکار همراه با شکارچی شدن مردان و خوشه چین شدن زنان به دلیل بارداری و به تبع آن،کاهش توان فیزیکی زنان به دلیل ندویدن به اندازه مردان )تاکید شده است.

گاه ریشه آن در ترتیبات  یا نهاد های خاص اجتماعی مانند ظهور کشاورزی ،سلسله مراتب اجتماعی ،مالکیت خصوصی و طبقات ،تقسیم  کار اجتماعی ،دولت ،سرمایه داری و ...تلقی شده است.

گاه صورت بندی های گفتاری و فرهنگی مورد تاکید قرار گرفته اندو گاه اساسا نوعی نظام دو گانه قدرت به شکل تلویحی مطرح می شود که در این نظام زنان در حوزه های فرو دست و در حوزه های فرادست هستند.

فمینیست گاه به عنوان مبارزه برای حقوق برابر زنان با مردان مطرح بوده (در فمینیست لیبرال)

گاه بر برتری زنان بر مردان نه از نظر حقوقی و در واقعیت اجتماعی،بلکه از نظر اخلاقی تا کید داشته(در فمینیست رادیکال)

گاه تفاوت زن و مرد را نقطه عزیمت خود قرار داده است (در فمینیست اجتماعی)

و گاه اساسا زن و مرد ،زنانگی و مردانگی را، اموری غیر جوهری و یا بر ساخته اجتماع معرفی کرده است(در فمینیست پسا تجددگرا)

به بیان دیگر ،ما با چیزی  مشخص و معین با عنوان فمینیسم روبرو نیستیم که بتوانیم به سهولت و به شکلی ساده آن را بپذیریم یا رد کنیم .در بر خورد با فمینیسم (مانند سایر مقولات اجتماعی)باید از یکپارچه انگاری آن اجتناب کرد ،تحولات و تنوعات زمانی تاریخی و مکانی-جغرافیایی آن را شناخت و به وجود برداشت ها و تفاسیر متفاوت از آن توجه کرد.

در مباحث آینده گذری خواهیم داشت بر تازیخ مبارزات فمینیستی و مباحثی پیرامون حقوق فقهی و اساسی زن در ایران  عزیز.

 

پاسخی کوتاه

 

آنچه می کنی چنان گوشهایم را پر کرده است که آنچه را  می گویی نمی شنوم............

دوستی همیشه همراه گله کردن از این جمله :

به عشقمون دروغ می گیم چون؛ خودخواهیم و می خواهیم برای خودمون نگهش داریم؛توجیه:تقصیر خودشه بس که خوبه....

دروغ می گیم.......

بحث من مختص دروغ گویی بود حالا به هر کسی ،ائم از اینکه عشقمون باشه.

اگر با دروغ بخواهیم کسی را برای خودمون نگه داریم به نظرم داریم بزرگترین خیانت را بهش می کنیم .مسلم که هر کسی دوست داره که عشقش مال خودش باشه ،کسی که فکر میکنی همه  زندگیته و همه زندگیش هست ، اما به جه قیمت؟به قیمت دروغی که اگه آشکار بشه تمام اعتماد و ایمان طرف نسبت به همه چی حتی عشقت نابود می شه و دیگه آب این رود به سرچشمه نمی گردد باز.به زور نمی تونیم کسی را کنار خودمون نگه داریم و متعلق به خودمون کنیم .اگه دو طرف عاشق باشن که معمولا وقتی دو طرف عاشقن هرگز به هم نمی رسن دیگه بحث خودخواهی و... پیش نمیاد .احساسی که دو طرف داشته باشن هرگز دروغ و خیانت نمی پذیره .چیزی که من هرگز نفهمیدم اینه که چطور بعضی از عشقا با گذشت زمان رنگ کهنگی و عادت می گیره و فراموشی.آیا این واقعا عشق بوده  یا...؟

اون مثالی که شما زدین فکر می کنم بیشتر هوس باشه تا عشق (البته اگه اصلا عشقی وجود داشته باشه و همه چی زاییده ذهن ما نباشه) اما من از عشقی حرف می زنم که فکر می کنم تمامی اش راستی و درستی و پاکیه .از احساسی که معتقدم اگه واقعی نه بهتره بگم حقیقی باشه آزادی محض و درک بی شائبه به دنبال داره.اما این عشق هنوز یک رویای دور و غیر واقعی است .......

 

دروغ یا زندگی؟

ماده 12

زندگی خصوصی ،خانواده  ،خانه و مکاتبات هیچ کس نباید در معرض مداخله خودسرانه قرار گیرد و نیز نباید شرف و آبروی کسی مورد تعرض واقع شود. هر کس حق دارد در برابر اینگونه مداخلات و تعرضات از حمایت قانونی برخوردار شود.

دروغ های بی دغدغه

کدوم حرفممون دروغ نیست؟

شاید اینکه حقیقتی وجود نداره؟!

نه؟!

به خودمون دروغ می گیم چون؛ تحمل روبرو شدن با واقعیت ها را نداریم.توجیه:باید زندگی کنم ....

به بچه هامون دروغ می گیم چون ؛در برابرشون کوتاهی کردیم، توجیه:هنوز کوچکن ،نمی فهمن ...

به پدر و مادرمون دروغ میگیم به بهانه احترام واینکه  ناراحت نشن؛توجیه: از دو نسل متفاوتیم....

به دوستمون دروغ می گیم چون؛ برای تنهاییهامون بهش نیاز داریم .توجیه؛دوستش دارم،نمی خوام ازم دلگیر نشه....

به عشقمون دروغ می گیم چون؛ خودخواهیم و می خواهیم برای خودمون نگهش داریم؛توجیه:تقصیر خودشه بس که خوبه....

به کارمون دروغ می گیم چون؛به پولش نیاز داریم؛توجیه:لیاقتمون بیش از اینه.....

به همکارمون دروغ می گیم چون؛ رقیبمونه!توجیه:منم باید نون بخورم...

به مردممون دروغ می گیم چون؛برای زیستن بهشون نیاز داریم.توجیه؛اونها هم به ما دروغ می گن ....

به مسئولانمون دروغ می گیم چون؛وظیفه مون را نمی دونیم.توجیه:مگه کی تو این مملکت درست عمل می کنه که من.......

به خدا مون دروغ می گیم.....چون،...................................توجیه......................................

ما چه حیواناتی هستیم؟آیا ما قدرت درک و شعور داریم؟؟قدرت انتخاب  چطور؟ایا به خودمون می گیم مسلمان؟چرا ادعای مملکت اسلامی داریم؟چرا..............................؟؟؟

جواب دهن پر کن بلدم،یه حرف نو بزن................................

 

 

جنگ نه

ماده11

1 )  هر کس که متهم به بزهکاری است حق دارد بی گناه فرض شودتا آن گاه که مطابق قانون در یک دادرسی علنی و با دسترسی به کلیه ی تضمینات لازم برای دفاع از خود،مقصر شناخته شود.

 2)  هیچ کس به خاطر فعل یا ترک فعلی  که در حین ارتکاب آن مطابق قوانین ملی یا بین المللی جرم تلقی نمی شده مقصر شناخته نخواهد شد و نیز کیفری سنگین تر از آنچه در حین ارتکاب جرم برای آن مقرر بوده بر وی تحمیل نخواهد شد..

                 جنگ ....................  هرگز

زنده باد ایران                                              سر بلند باد ایرانی

با یاد و خاطره جاویدان........

با من اکنون چه نشستن ها ،خاموشی هاست،

با تو اکنون چه فراموشی هاست.

چه کسی می خواهد

من و تو ما نشویم

خانه اش ویران     باد!

من اگر ما نشوم ،تنهایم

تو اگر ما نشوی ،                   

                                           -خویشتنی.

از کجا که من و تو

شور یکپارچگی را در شرق

باز بر پا نکنیم

از کجا که من و تو

مشت رسوایان را وا نکنیم.

من اگر بر خیزم

تو اگر برخیزی

همه بر می خیزند

من اگر بنشینم

تو اگر بنشینی

چه کسی برخیزد؟

چه کسی با دشمن بستیزد؟

چه کسی

پنجه در پنجه هر دشمن دون              

                                                            -آویزد

دشت ها نام تو را می گویند.

کوهها شعر مرا می خوانند.

کوه باید شد و ماند ،

رود باید شد و رفت،

دشت باید شد و خواند،

در من این جلوه اندوه ز چیست؟

در تو این قصه پرهیز          - که چه؟

در من این شعله عصیان نیاز ،

در تو دمسردی پاییز           که چه؟

حرف را باید زد!

درد را باید گفت!

................................

                                                                                      دکتر حمید مصدق

 

 

مطلق یا نسبی

ماده 9اعلامیه جهانی حقوق بشر؟؟؟

هیچ کس را نباید خود سرانه بازداشت ، توقیف ،حبس یا تبعید کرد.

ماده 10

هر کس حق دارد در تصمیمات مربوط به حقوق و تعهدات خود یا هر اتهام جزایی که به او وارد شود با تساوی کامل از یک رسیدگی منصفانه و علنی در دادگاهی مستقل و بی طرف برخوردار باشد.

 

خدایا:مرا همواره آگاه و هشیار دار،تا پیش از شناخت درست و کامل کسی یا فکری، مثبت یا منفی ،قضاوت نکنم.

خدایا: آتش مقدس شک را آنچنان در من بیفروز تا همه یقین هایی را که در من نقش کرده اند ،بسوزد .                                                                                    دکترشریعتی

 

بزرگترین کشف نسل من آن است که انسان با تغییر شیوه نگرش خود می تواند زندگی اش را تغییر دهد.

مطلق          یا                نسبی             ؟؟

ما ایرانیها (زمانی گفتم ایرانیها، دوستی گفت: این خصلت فقط مال ایرانیها نیست، بسیاری از مردم جهان همین گونه اند،اما من باز می گویم ما ایرانیها چون بیشترین برخورد من با ایرانیان است و با رگ و پوست و خون این مردم بیشتر اجینم)عادت کرده ایم یا شاید هم این گونه بزرگ شده ایم،که همیشه به دنبال یک منجی باشیم ،دنبال کسی که تمامی یا حداقل بیشتر مشکلاتمان را حل کند و  وضعیتمان را سر و سامان دهد ،این مسئله شاید تا حد زیادی ناشی شوداز این که اغلب ما در محیط های دیکتاتور مْابانه و معمولا تحت حاکمیت یک یا حداکثردو نفر بزرگ میشویم ،از خانواده به عنوان اولین اجتماع  تا جامعه و محیط کار وحکومت  و  ...

 هنوز اندکندکسانیکه فکرشان دموکرات وحرفشان آزادی است و برای پیشبرد آن افکار تلاش می کنند اما متاسفانه هنوز رفتار ها و هنجار های استبدادی را قبول و چه بسیار که عمل می کنند .یک مثال ملموس این قضیه همین انتخاب ریاست جمهوریست،اگر قدری به حافظه تاریخی مان مراجعه کنیم،خواهیم دیدکه در هر دوره انتخابات ما به کسی متوسل می شویم که بیشترین قول و شعار را برای رسیدن به مدینه فاضله به ما ارزانی کند ،کسی که بیش از همه به منجی تصوری ما که البته این منجی بنا به روزگار و شرایط تغییر می کندو در هر زمانی رنگی دیگر به خود می گیرد، زمانی پیامبر آزادی است ،زمانی  پیغمبرنان،ودیگر زمان پیام آور استقلال ...و جالب تر آنکه در اندک زمانی  با تمام قوا به عرش می رسانیمش ،اما....

وای به روزی که این پیامبر کامل و بی نقص ما ،آنچه که می خواهیم نکند، وبه تصورات و آرمان خواهی ما جامه عمل نپوشاندفآن وقت مثل قوم.....به بهانه گیری و انتقاد می پردازیم و چنان با هم متحد می شویم که گویی تا به حال تاریخ ما را  این گونه یکپارچه ندیده است و با تمام قوا به فرش می کشانیمش اما چرا؟

آیا انسان کامل و بی نقص وجود دارد ؟ بپذیریم که کمال مطلق وجود ندارد وهر کس در کنار نقاط قوتش نقاط ضعفی نیز دارد ؟بهتر نیست به جای مطلق گرایی، به همه کس و همه چیز نسبی بنگریم و اعتماد صد در صد را از مجموعه عوامل دنیوی مان حذف کنیم ؟چه بسا ، اگر از اعتمادمان نتیجه نگیریم خویشتن دچار بحران شخصیت می شویم.البته منکر انتقاد نیستم اما اگر واقع بینانه و با آگاهی کامل و خاکستری باشد نه سیاه و سفید. بپذیریم که اگر کسی صدها و شاید هزاران حرف حق و پسندیده گفت دلیل بر این نیست که حرف هزارو یکم را نیز درست و به جا بگوید و اگر هم بد گفت نمی توان از هزار ان حرف درست گذشته اش چشم پوشید ؟بهتر نیست اگر خواستیم راه رفتن دیگری را به قضاوت بنشینیم قدری با کفش های او راه برویم،در زمانه و شرایط او بزییم و با نگاه او به پیرامون بنگریم ؟یادبگیریم اگر زمانی در مقام دفاع از حرف یا سخن کسی بر آمدیم دلیل بر پذیرفتن تمامی حرفها و سخنان او نیست؟دفاع مطلق وجود ندارد آنچه هست مقطعی و نسبی است .روزگاری خوبی جای بدی می نشید و زمانی بالعکس.یاد بگیریم افراد در عین حال که می توانند راستگو و درست کردار  باشند عاری از اشتباه نیستند؟تا به کی می خواهیم پرورده سیستم مرید و مرادی ومعلم و شاگردی باشیم .اگر زمانی کمال المکها و مصدقها و شریعتیها و سروشها و کدیور ها و امثال اینان می آیند و حرفهایی می گویندد و کار هایی می کنندو امروز که من به نقد می نشینم ،آگاه باشم که در جای قضاوت، شرایط او  ،نگاه او و زمانه اورا بنگرم و روشنی ها و تیر گی ها را با هم ببینم .البته ناگفته نیست که در پذیرفتن مسئولیت باید دقیق تر و حساس تر عمل کرد و کسی که نمی تواند، باید کناره گیرد اما در نقد نیز باید آگاه و بی تعصب بنگریمو حتیگاهی به چشمانمان نیز شک کنیم. اگر از شریعتی می گوییم و سروش ،یا از شاملو وفروغ و....به این معنا نیست که تمامی افکار ایشان را بی چون و چرا می پذیریم بلکه تنها  فکروبینشی از ایشان را که به درد جامعه و حال  میخورد می پذیریم و عمل می کنیم ،که بسا در  زمانه ای دیگر همان حرف و عمل سمی مهلک باشد و زمانی تریاق.همواره آگاه باشیم و بی تعصب بنگریم.

 

 

تائو ی شخصیت

ماده 8 قوانین حقوق بشر

هر کس حق دارد در برابر اعمالی که ناقض حقوق بنیادینی باشد که قانون اساسی یا قوانین دیگر برای او مقرر داشته به دادگاه های صلاحیت دار ملی مراجعه کند و جبران کامل آن را خواستار شود.

نیایش دکتر علی شریعتی

 

خدایا: شهرت ،منی را که میخواهم باشم ،قربانی منی که می خواهند باشم، نکند .

خدایا: مرا از چهار  زندان "طبیعت "تاریخ"جامعه"و خویشتن" رها کن، تا آنچنان که تو ای آفریدگار من مرا  آفریده ای –خود آفریدگار خود باشم –نه که، همچون حیوان خود را با محیط ،که محیط را با خود تطبیق دهم.

تائوی شخصی درون

موضوعی که مدتهاست مثل خوره ذهنم را به خودش مشغول کرده و شاید بشه تحت معضلی شخصیتی ازش حرف زد،شناخت بعدی از شخصیت آدمی است که گویی هنوزمبهم است و آنگونه که شایسته است ساخته و پداخته نشده.پیشتر نیز از این حریم حرف زدم، اما تحت جلوه ای دیگر به نام خویشتن خویش .اما انگار هر روز بیش از روز قبل به وجود و لزوم چنین حریمی در زندگیمون واقف می شم  واحساس می کنم ریشه اصلی بسیاری از مشکلات ما انسان ها در عدم شناخت این حریمه ؟

تائو یی که همیشه و همه جا زندگی انسان را در بر می گیره و وجودش انکار ناپذیر و حقیقی است و بی شک شناختش از ضروریات و لوازم جدایی ناپذیر شخصیت هر انسانی است .شاید برای شما هم پیش اومده باشه یا دیده باشین ،که وقتی انسان ها با هم صمیمی می شن و به قولی با هم قاتی میشن، فرقی هم نمی کنه که از یک جنس باشن یا دو جنس مختلف؛ اما این صمیمیت به خصوص اگر زیاد هم باشه باعث می شه که انسانها فکر کنند که دیگه بینشون حریمی نیست ،یا یک روح در2بدن اند، اینجاست که گاهی فکر می کنیم دیگه نباید هیچ من و تویی وجود داشته باشه. اولش شاید احساس خوشایندی به نظر برسه اما با گذشت زمان ،موقعی که خیلی چیز ها رنگ روزمرگی و عادت به خودش گرفت و همه چی عادی شد،موقعی می رسه که تو خلوت و تنهایی خودمون ، می بینیم که دلمون میخواد نفس بکشیم ،می خواهیم که خط قرمز هامون دوباره  بر گرده و حریم شخصیمون را دوباره داشته باشیم ،می بینیم که انگار هیچ کس به اندازه خودم به من نزدیک نیست ،هیچ کس اون قدری که من خودم را می فهمم من را نمی فهمه و هیچ کس به اندازه خودم نمی تونه به من کمک کنه ،میخوام که دوباره من ،من باشه و تو خودت،میخوام که در یا پنجره ای بازکنم و نفسی تازه کنم ،اون وقته که باید یه جورایی فاتحه رابطه هامون را بخونیم چرا که شکسته شدن حریممون را تا حدی به خاطر دیگری می دونیم ،این خصلت ما انسان هاست از ترس اینکه مبادا دوباره خط قرمز ها  شکسته بشن، محافظه کار می شیم،بی اعتماد و ترسو ،حتی تا جایی که کرامت و عزت انسان ها برامون کم رنگ و بی ارزش می شه و این بیش از هر کس به خودمون و روح و شخصیتمون ضربه می زنه و این یعنی مرگ تدریجی ارزش انسانی .اما ای کاش از همون ابتدا یاد می گرفتیم که حریم شخصی مون را بشناسیم و نیز حریم دیگران را و هرگز به هیچ کس جز خودمون اجازه ورود ندیم و به حریم کسی هم واردنشیم ،با این کار همیشه احترام متقابل بین انسان ها حفظ خواهد شد و حفظ احترام متقابل بین انسان ها معنای واقعی انسانیت و برابری است،این جور یکی شدن و تلاقی حریم ها را در روابط زناشویی  و دوستی های نزدیک زیاد می بینیم و به خصوص در مورد خانم ها به واسطه احساساتی بودنشون .بهتره که بیشتر مراقب باشیم تا افسوس گذشته ها کمتر آیندهمون را خراب کنه،بهتره که خودمون را حلاجی کنیم و به نقد منصفانه افکار درو نمون و شخصیت واقعی مون بپردازیم قبل از آنکه به دیگری اجازه ورود به حریممون را بدیم برای اینکه ما را به نقد بنشینه ،ای کاش قبل از هر رابطه ای با درون خودمون رابطه ای صمیمی داشته باشیم و هیچ کمکی را ازش دریغ نمی کردیم که بزرگترین کمک به انسانیت همین شناخت تائوی شخصی است .

 

 

 

 

تفکر؟انتخاب؟امنیت اجتماعی ؟اراذل؟؟؟

ماده 7 قوانین حقوق بشر

همه در برابر قانون برابرند و حق دارند بی هیچ تبعیضی از حمایت یکسان قانون بهره ند گردند.همه حق دارند، در مقابل هر تبعیضی که ناقض این اعلامیه باشدو نیز در مقابل هر نوع تحریکی که به منظور چنان تبعیضی صورت گیرد،از حمایت یکسان قانون بر خوردار باشند.

نیایش دکتر علی شریعتی

خدایا :عقیده مرا، از دست عقده ام مصون دار.

خدایا: به من قدرت تحمل عقیده مخالف را، ارزانی کن.

 

خدایا: مرا همواره آگاه و هوشیار دار ،تا پیش از شناختن درست و کامل کسی ،یا فکری –مثبت یا منفی – قضاوت نکنم.

تفکر؟انتخاب؟امنیت اجتماعی؟اراذل و اوباش؟

وجود قدرت تفکر و انتخاب لازم است یا ضروری؟ به نظرتون چرا خدا به ما عقل داده، برای فکر کردن ؟قدرت تحلیل و بررسی داده ،برای انتخاب کردن ؟شعور داده تا از حیوانات متمایز بشیم؟و قدرت درک و آگاهی داده؟

واقعا جه نیازی به این همه تفاوت هست وقتی کسانی هستند که قادرن به جای تو فکر کنند ،به جای تو تصمیم بگیرن ؟به جای تو این همه زحمت بکشن و تو فقط باید عمل کننده و حمال اون افکار و عقاید باشی ؟کجای دنیا این همه آسایش وجود داره که تو داری ؟مهم ترین کارها را واست انجام می دن و از تو فقط و فقط می خوان عمل کنی،چه کاری راحت تر از این ؟در تکمیل و تصدیق این نکته چند برداشت آزاد واقعی و ملموس رابخوانید:

سکانس 1:خستگی

دو دختر در حال قدم زدن، سلانه سلانه به طرف پل حرکت می کنند .لباس ها  سر تا پا مشکی ،از سر کار بر می گردند ،خستگی در چهره ی بی رنگشان آشکار است، ته ته های رمقشان را جمع کرده اند و گویا در مورد مسئله مهمی حرف می زنند،گرم گفتگویند و بی توجه به اطراف با اندک توان باقی به جلو حرکت می کنند.

سکانس2:بحث

_باید روشی تازه پیدا کنیم بچه ها خیلی دلمرده و بی انگیزه شدن.

-شاید با یه مشاور تماس بگیریم و کمک بخواهیم بهتر باشه؟

-آره ،باید زودتر یه کاری کنیم ،اینا تازه اول راهن تازه می خوان کنکور بدن،امروز یکیشون میگفت:خانم ما واسه چی این همه درس بخونیم؟

-آینده ما دست این هاست بایدزودتر کاری کنیم.باید اعتماد به نفس و انگیزه را تو وجودشون زنده کنیم.

-.....

-.....

سکانس3:چرا؟

خانم !شما!خانم!

صدای درشت مردی انها را از بحثشون خارج می کنه ،هر دو با تعجب به اطراف نگاه می کنند ،صدا از داخل ماشین ویژه گشت و مبارزه با مفاسد اخلاقی ؟نه، اجتماعی؟نه، سیاسی؟نه، نمی دونم چی ؟می آید ،با بهت به هم نگاه می کنند و بعد به منبع صدا ،خانمی در حجاب .....به آنها نزدیک میشود ،باز به هم نگاه می کنند،خانم،با اخلاقی که بوی نرمی و ملایمت نمی دهد و با ترشی می گوید:این چه وضعیه خانم ها؟!با تعجبی دیرین ،اما خفه، سر تا پای هم را ور انداز می کنند؟وبعد با تعجب به خانم نگاه می کنند،خانم که دست پاچه شده است با من و من می گوید :از خانم های خشکلی مثل شما انتظار می ره چادر بپوشین ؟یا جنس لباستون طوری باشه که به چشم نیاد؟و......(قسمتی از عرایض خانم سانسور می شود)

بالاخره یکی از آنها با اعتراض می گوید:خانم عزیز ما چه موردی داریم که نیاز به این حرفها ی...داشته باشه ؟

(وباز از فرا یند... سانسور استفاده شده)

بحث آغاز می شود....

سکانس 4:اخلال امنیت اجتماعی توسط اراذل و اوباش

خانم دست پاچه و ناراحت به آقایی که داخل ماشین نشسته است و از دور ناظر ماجراست نگاه می کند ،دو سبز پوش سریع از ماشین پیاده می شوند و به سمت آنها حرکت می کنند .....

بحث بالا میگیرد ،هیچ یک از طرفین از موضع خود پایین نمی آیند،جمعیت جمع شده اند و با تعجب و بهت به دو دختر و سپس به سبز پوش ها نگاه می کنند ،از میان جمعیت:

چرا بیخود و بی جهت گیر می دین آقا آخه این دو تا چه مشکلی دارن؟ همهمه جمعیت صدا را تصدیق می کنند.

یه سوزن به خودتون بزنین...

همه چیه مملکت درسته فقط همین یکی مونده....

به اونایی که باید، گیر نمی دین دیوار کوتاه تر از اینا پیدا نکردین..

چرا دست از سرمون بر نمیدارین ،چرا نمی ذارین زندگیمونو بکنیم ...

همهمه و همهمه،شلوغ میشود ،سر و صدا بلند می شود.،سبز پوشان داخل جمعیت می شوند،دیگر غیر از شلوغی و سر و صدا و باتوم هایی که گاه بالا آورده می شوند چیز واضحی دیده نمی شود .دو دختر به گوشه ای خزیده اند و با ترس جمعیت را می نگرند .چند جوان را داخل ماشین می کنند و به سرعت دور می شوند ،سبز پوشان جمعیت را متفرق می کنند ،خانم به دخترها اشاره می کند،دو سبز پوش به سرعت به طرف آنها می دوند ،در چشم بر هم زدنی دختر ها هم با ماشین دیگری دور می شوند،به جرم؟؟؟؟؟؟

 اخلال امنیت اجتماعی و به عنوان اراذل و اوباش.

سکانس 5:

ببخشید گویا بهتر است که این داستان کاملا تخیلی و غیر واقعی باشد......

 

روز های خاکستری

ماده 5

هیچ کس را نمی توان شکنجه داد یا در معرض رفتار یا مجازاتی ظالمانه،غیر انسانی یا خفت بار قرار داد.

 

ماده 6

هر کسی حق دارد هر جا که باشد به عنوان یک شخص در برابر قانون به رسمیت شناخته شود.

 

نیایش استاد شریعتی بزرگ

 

خدایا: جامعه ام را از بیماری عرفان و معنویت زدگی شفا بخش ،تا به زندگی و واقعیت باز گردد و مرا از ابتذال زندگی و بیماری واقعیت زدگی نجات بخش تا به آزادی عرفانی و کمال معنوی برسم.

 

خدایا: به جامعه ام بیاموز که تنها راه رسیدن به تو از زمین می گذرد،اما به من بیراهه ای میان بر نشان بده.

 

خدایا: مرا به ابتذال آرامش و خوشبختی مکشان. اضطراب های بزرگ ، غم های ارجمند و حیرت های عظیم را به روحم عطا کن، لذت ها را به بندگان حقیرت بخش و دردهای عزیز بر جانم ریز.

 

روزهای خاکستری ملت

انگار هر روز داره  خاکستری تر می شه و امید ها برای یافتن حتی کورسویی در دور دست ها به منجلاب غم نا ن وغم کار و غم سرخوشی و ... می رود .انگار منجلاب غم نان و غم نفسی تازه از خوشی و... صدها باتلاق دیگری که آرام آرام و با صبوری جامعه را در خود می کشد، هر روز حریص تر از روز قبل می شود ،ای کاش شریعتی ها و مصدق ها وآزاد مردان تاریخ وطن می بودند و میدیدند که چه رخوت عظیمی ملتشان را در بر گرفته است، ای کاش حافظه این ملت کمی بیشتر یاری می کرد؛ تا به یاد می آوردند که چه زنان و مردانی  در ناکجا آباد ها اسیر رخوت و سستی و نا آگاهی این مردمند ؟ای کاش سخن و دغدغه آنانی را که به خاطروطن جان باختند و هنوز کفن هایشان خشک نشده ،را به یاد می آوردیم ؟ ای کاش برای افکارمسموم این ملت دوایی بود، محصول درایت و آگاهی همین ملت، ای کاش لا اقل آنانی که هنوز مسموم نشده اند،دچار بلای قریب الوقوع  سانسور نمی شدند،ای کاش .....ای کاش.....و ای کاش.......

  افسوس که سوء تغذیه های فکری ، معنوی ،جسمی و روحی این ملت را به خوابی دور و سنگین فرو برده است و هم چنان زمان میگذرد و هم چنان بزرگ زنان و مردان، تک صدا می آیند و بی صدا می روند ،با مشت اما بی پشت ... ما را چه میشود ؟؟

افسوس ، ما را چه می شود؟؟

 

 

 

نتیجه گرا یا تلاشگر هدفمند

ماده 3

هر کس حق دارد که از زندگی ،آزادی و امنیت شخصی،برخوردار باشد

ماده 4

هیچ کس را نمی توان در بیگاری یا بردگی نگه داشت؛برده داری و برده فروشی در هر شکلی که باشد ممنوع است.

 .

در اوج تنهایی خود،اگر خواستی با دیوار هم سخن شوی ،آهسته حرف بزن،مبادا عنکبوت بشنود،در گلوی تو  تارمیشود. 

 

                                                                               دکترسروش 

نتیجه گرا نباشیم تلاشگر هدفمند باشیم

دوستان همه می گن باید در مورد نوشته هام بیشتر توضیح بدم اما من معتقدم ما ایرانی ها به جای اینکه تلاشگر هدفمند باشیم، بیشتر دوست داریم نتیجه گرا باشیم، عادت کردیم از هر چیز نتیجه بگیریم و اگر زودتر باشه بهتره،به خاطر همین خصلتمونه که همواره در نومیدی صبور و در امیدواری عجولیم .خوب میرم سر اصل مطلب که توضیح نوشته قبلی ام بود،نداشتن حریم شخصی ،حتی عدم تعریف درست از چنین حریمی در فرهنگ ما ،وابستگی بیش از حد شخصیتمون به تعریف و تمجید دیگران،اهمیت بیش از اندازه به نظر دیگران در مورد حتی شخصی ترین مسائلمون و متاسفانه بعد از مدتی ،خودمون هم عادت میکنیم که در کار و حریم دیگران دخالت کنیمو....و همه اینها معضلاتی است که در درجه اول بهشخصیتمون، خانواده هامون و جامعه مون بر می گرده ،بحث قبلی من در مورد خودمون بود خود شخصیمون، خویشتن خویشمون، چرا که معتقدم باید از خودمون شروع کنیم تا بتونیم دیگران را و بعد هم جامعه مون را آباد کنیم،و من وشما باید آغاز کنیم، و منتظر هیچ کس هم نشینیم .گام اول شناخت منه که همین عدم شناخت ، گاهی به نام تنهایی خودش را نشون میده ومتاسفانه تا آخر عمر هم گاه نمی فهمیم .و حتی به اون فکر هم نمیکنیم و چه بسیارند آدم هایی که بااسباب بازیهای گوناگون این تنهایی را پر میکنند و به نظر میاد در جامعه کنونی ما بهترین نوعش اسباب بازی به نام انسانه و حساسیت من روی پر کردن این تنهایی توی سن و سال حساسی مثل ....که گاهی منجر به سانسور یک شخصیت میشه .وقتی نمی دونیم کی هستیم و از زندگی چه میخواهیم، در واقع داریم به دیگران اجازه می دیم که من را تشکیل بدن و برام تعیین کنن از زندگیم چی می خوام .وقتی اون قدر از درون خودمون با خبر نیستیم که نمیدونیم دلتنگی ها و خوشحالی هامون از کجا میان و به کجا میرن پس به دیگری اجازه میدیم وارد بشه تا شاید بی سببی من را کشف کنه .خواسته یا ناخواسته خودمون را در دیگری حل می کنیم و اندک اندک دیگری میشه من .و شروع می کنیم از عشق حرف زدن و از عاشقی نالیدن و این میان من گم می شه. سال های عاشقی و سر در گمی و در بازیچه ها حل شدن که گذشت، من میاد، اما این بار سر گردانتر و پریشانتر و بی هویت تر از قبل وتو قبل از هر کس و هر چیز جوابگوی اویی و اینک سکوت و بی حاصلیست که تو راو منت را در بر میگیره.

 ما بودن خوبه اما تا وقتی من اصیل و خود ساخته نباشه، ما بی هویته و بی نسبه.

 

خیشتن خویش را باید ساخت

ماده2 اعلامیه جهانی حقوق بشر

هر کس،بی هیچ گونه تمایزی از حیث نژاد،رنگ،جنس،زبان،دین،عقاید سیاسی یا غیر سیاسی،اصل و منشا ملی و اجتماعی،ثروت ،ولادت یا هر موقعیت دیگر،از کلیه حقوق و آزادی های مذکور در این اعلامیه برخوردار خواهد بود.از این گذشته هیچ تمایزی مبنی بر وضعیت سیاسی،قضایی یا    بین المللی کشور یا سرزمینی که شخص به آن وابسته است _خواه آن کشور و یا سرزمین ،مستقل،تحت قیومیت یا غیر خود مختار باشدو یا به لحاظ حاکمیت تحت هر گونه محدودیت دیگری باشد_مجاز نخواهد بود.

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

 

 

 

واقعیتی به نام تنهایی

به درونت که بنگری ؛خلایی خواهی یافت ،خلایی که گویی هر زمان رنگ تازه ای به خود می گیرد،بزکی که بیشتر قصد فریبت را دارد ،تا حقیقتی را به تو نشان دهد،و این رنگ های کذایی گذرا که هر زمان به گونه ای ما را تحت سلطه خویش در می آورند و از حقیقت دور می کنند چیزی نیست جز آنچه به نام عدم شناخت خویشتن خویش می شناسیم. گاه و بی گاه و چه بسیار در گوشه و کنار سایت ها و روزنامه ها و کتاب های مختلف از حسی به نام عشق،دوست داشتن،وابستگی ،دل دادگی و...حرف و سخن زیاد میبنم و هر بار بیشتر و بیشتر به این می اندیشم که آیا این احساس  ناشی از همان تنهایی کذایی یا همان عدم خود شناسی ما انسانها نیست ؟که در هر مقطعی می کوشیم آن را با رنگی از صدها افسون دنیا جلایی نو وتازه بخشیم .بچه گی مان در بی خیالی میگذرد به دنبال تازه ها و نیافته ها،این، رنگ اول است و این رنگ بی ریاترین رنگهاست.نوجوانی مان؛ در پی تازه های بلوغ رنگ دوم را به آن میزنیم و این رنگ اندکی تیره تر است اما نا شناخته و بی نام.جوانیمان را در دلبستگی و دل دادگی میگذرانیم ،در احساساتی که  تازه اند و توامان با احساس گناهی نو که ناشی از بزرگ شدن ما در جامعه سنتی ایرانی است،اما این رنگ دیگر نه بی ریایی کودکی را دارد و نه بی نام و نشانی نو جوانی را،این کدر است و دروغ؟ چرا که تو را از خود واقعی ات آنقدر دور میکند که گاهی ،و نه! چه بسیار، حتی نمی فهمیم چه بر سرمان می آید.در یک دلخوشی کذایی و دروغین بهترین سالهای عمرمان را می گذرانیم ،غافل از این که این احساسات و این عاشقی از ابر بهار نیز ناپایدارتر است.و چه بسیار که به دام زندگی ای بیافتیم که تنها چند ماه و شایدچند سال اولش جذاب و تازه است و بعد افسردگی و پوچی و بدتر از همه آنکه در این میان یک روح تازه هم دمیده شود،باز یک موجود نا خواسته شاید هم خواسته اما بی فلسفه و هدف، لیکن دیر یا زود می آید زمانی که دوباره بر میگردیم به درون خویش و جز مخلوطی از رنگ ها که به سیاهی می گراید هیچ تلا لویی نمی بینیم و این یعنی افسوس... و اگر هنوز صداقتی باقی مانده باشد وارزشی برای هویت و بودنت، در تنهایی خویش خواهی سرودکه: من مانده ام و من ،بی هویتی اصیل،بی خویشتن خویش،با زمانی که هرگز دیگر باز نمی گردد،اکنون چه باید کنم؟؟

از هم اینک به فکر باش .خویشتنت کیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

انتظارووظیفه

برای او ،که به خاطر چشم معصوم کودکان صبورانه به انتظارش نشسته ام.

 

تو خواهی آمد

جهان آرامتر خواهد شد

این جا که باشی

سویه های اضطراب

در مه می روند و

نومیدی در حاشیه غروب

سنگی برای نشستن

خواهد یافت.

 

اعلامیه جهانی حقوق بشر

نظر بر این که شناسایی کرامت ذاتی و حقوق یکسان و جدایی نا پذیر همه اعضای خانواده بشری اساس آزادی و عدالت و صلح جهانی است.

نظر بر این که اعمال وحشیانه ای که بر اثر نادیده گرفتن حقوق بشر و بی اعتنایی به آن انجام یافته، وجدان بشریت را به خشم آورده است واینک دنیایی که در آن همه انسانها در بیان و عقیده آزادو از ترس و فقر فارغ باشد به عنوان والاترین آرمان های عموم مردم اعلام شده است.

نظر بر این که حقوق بشر باید از حمایت حکومت قانونی برخوردارباشد تا مردم مجبور نشوند که به عنوان آخرین تلاش در برابر ظلم و تعدی به عصیان بر خیزند.

نظر بر این که اهتمام به روابط دوستانه در میان ملت ها امری واجب است.

 نظر بر این که مردم ملل متحد در منشور، ایمان خود را به حقوق بنیادین بشر و به کرامت و ارزش انسانها و به حقوق برابر زنان و مردان اعلام کرده و بر آن شده اندکه برای نیل به پیشرفت اجتماعی و سطح زندگی بهتر و آزادی گسترده تر اهتمام ورزند.

نظر بر این که تفاهم مشترک در باره ی این حقوق و آزادی ها به لحاظ ایفای کامل آن تعهد، کمال اهمیت را دارد.

بنابراین؛

مجمع عمومی

این اعلامیه جهانی حقوق بشر را به عنوان معیار مشترکی برای همه مردم و ملت ها اعلام می کند تا کلیه افراد ویکایک نهادهای اجتماع آن را همواره به خاطر داشته باشندو از راه تعلیم و آموزش در ترویج و بزرگداشت این آزادی ها بکوشند .

ماده 1

ابنای بشر همه آزاد به دنیا می آیند و در کرامت و حقوق با هم برابرند؛همه از موهبت خرد و وجدان بر خوردارندو باید با هم برادروار رفتار کنند.

29ماده بعدی در آینده ذکر خواهد شد.

ده من

·        اگر کسی تمدن می خواد باید وحشیگری ها و بی شرمی ها را لو بده .آدم هایی که ادعاشون می شه باید جلو بیفتند.                                                صادق هدایت

·       پای آن مسجد متروک بنای ده ماست

           خوشتر از منظره ها مقبره های ده ماست

           کدخدای ده ما هر چه بگوید حق است

          کدخدای ده ما نیست،خدای ده ماست

         پدرم از ده  بالا که  غروب آمد  گفت:

        هر چه بدبختی و فقر است برای ده ماست

        هان!ای چوپان جوان خسته نباشی بنواز

       فقط این نی لبکت،لطف و صفای ده ماست

آزادی

·       هرگز نمی توانید با مشت گره کرده دست کسی را به گرمی بفشارید!

ای    آ               ز               ا             د                ی

چه زندان ها برایت کشیده ام ،

و چه زندان ها خواهم کشید ،

چه شکنجه ها تحمل کردم،

و چه شکنجه ها تحمل خواهم کرد،

اما

خود را به استبداد نخواهم فروخت.

من پرورده آزادی ام ،استادم علی است

مرد بی بیم و بی ضعف و پر صبر،

و پیشوایم مصدق،

مرد آزاد،

مردی که هفتاد سال برای آزادی نالید .

من هر چه کنند جز در هوای تو دم نخواهم زد

اما؛

من به دانستن از تو نیازمندم

دریغ مکن.

بگو:

هر لحظه کجایی و چه می کنی؟

تا ،

 بدانم آن لحظه کجا باشم،

و چه کنم.....

خجسته  آ            ز             ا               د                ی

دکتر علی شریعتی

 

  • سلام خانم عارفه.تا کی ؟تا کجا؟و این که:

بزرگترین کشف نسل من آن است

            که انسان با تغییر شیوه نگرش خود

            میتواند زندگیش را تغییر دهد.

  • سلام آقای فرانکویس

اما دادن آگاهی لازم و ضروریه!این طور نیست؟واینکه:

وقتی فریاد ساکت می شود سکوت فریاد می زند

 

دیر شده ....باید عجله کرد....

 از ما ست که بر ماست

امروز یه نشستی با دوستان داشتیم ،جای بسی تاسف است که درمحفلی که اکثر شرکت کنندگان خانم اند و در مورد حقوق زنان بحث میشه، باز هم به رسم مرد سالاری سنتی مملکت گل و بلبلمون شروع کننده ،سخنران،و پایان دهنده محفل یه آقاست و باز هم به همان رسم کهن کذایی به به و چه چه خانم هاست که اقایانی را" که دم از دفاع  حقوق زنان  می زنند اما در عمل وقتی خانمی تو ی همان مجلس صحبت می کند ایشان مشغول کتاب خواندن و کارهای جا نبی می شوند "  خوشنود می کند و باز مثل گذشته از این که حرف آخر را زدند در پوست خود نمی گنجند..................

اینجاست که باید گفت از ماست که بر ماست

آخه  کی ما خانم ها باید یاد بگیریم اول باید نگرشمون ،تفکرمون و رفتارمون را تغییر بدیم بعد از حقمون دفاع کنیم.

چرا با همه مثل خودشون رفتار نکنیم؛

لابد برخی می فرمایند:ما با دیگران چکار داریم ،ما مثل خودمون رفتار می کنیم؛

اخه عزیز؛ در مقابل کسی عادلانه رفتار کن که قدر عدالتت را بدونه نه اینکه این تصور خام براش پیش بیاد که لابد وظیفته ،یا اون چون.....لایق این رفتاره و تو هم چون زنی باید این طور باشی که اگر نباشی......

تا گی ؟؟؟؟تا کجا؟؟؟؟؟

کی می خواهیم خو دمون را تغییر  بدیم؟؟؟؟؟؟؟

دیر شده ......زود باشیم......

دریغ

دریغ..

دریغ بر ملتی که سرشار از اعتقادات و خالی از دین است،

دریغ بر ملتی که لباسی بر تن می کند که خود نمی سازد و

نانی را می خورد که  خود درو نکرده و

باده ای می نوشد که از تاک های او جاری نیست،

دریغ بر ملتی که زور گو را قهرمان میدانندو فاتح پر جلال را سخاوتمند

دریغ بر ملتی که در خواب شهوت را منفور می دانند،

اما در بیداری تسلیمش می شوند،

دریغ بر ملتی که صدا بر نمی آورد مگر

به هنگام تشییع جنازه و به حال خویش نمی اندیشد مگر

آن گاه که گردنش زیر تیغ باشد،

دریغ بر ملتی که سیاستمدارش روباه و فیلسوفش تردست و

هنرش وصله و پینه و تقلید باشد،

دریغ بر ملتی که فرزانگانش از پیری خرفت شده اند و

مردان نیرومندش هنوز در گهواره اند،

دریغ بر ملتی که تکه تکه شده و هر تکه اش خود را ملتی میداند...

 

می خواهم تو بگویی

پرنده ای که مرده بود به من پند داد که پرواز را به خاطر بسپارم

 

ارزش انسان

دشتها الوده است

در لجنزار گل لاله نخواهد رویید،

در هوای عفن دشت آواز پرستو

به چه کارت آید؟

فکر نان باید کرد

و هوایی که در آن

نفسی تازه کنیم.

گل گندم خوب است

گل خوبی زیباست.

ای دریغا که همه مزرعه دل ها را

علف هرزه کین پوشانده است.

هیچ کس فکر نکرد

که در ابادی که ویران شده است

دیگر نان نیست

و همه مردم شهر بانگ برداشته اند

که چرا سیمان نیست

و کسی فکر نکرد که چرا ایمان نیست

و زمانی شده است

که به غیر از انسان

هیچ چیز ارزان نیست.

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سلام ودرود

این روزها در پیچ و خم یک عادت نو مانده ام و نمی دانم با این عادت نو اما عجیب و خوشایند چگونه در گیر شوم،

چیز غریبی است غریب اما دلگرم کننده.

عادت اما هر چه باشد امید وار کننده نیست چرا که روزمره گی می آوردو کسالت.

و روزمره گی پیری می آورد و احتیاط.

و احتیاط روح جسارت و جستجو را آرام آرام می خورد ،هضم می کند،

و زمانی  به خود می آیی که، از بچگی و جوانی ات جز اندکی و یا شاید هیچ نمانده است

و این یعنی زمان مردنت فرا رسیده است

چرا که نبودن به از بودن با رکود و سستی است

با عادتم چه کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

گام اول

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خو کرده اید و دیگر

                 راهی به جز اینتان نیست

که از بدو خوب

                 هم چنان

هر چیز را آینه ای کنید

تا با ملاک زیبایی ای صورت و معناتان

گرد بر گرد خویش

هر آنچه را که نه از شماست

به حساب زشتی ها

خطی به جمعیت خاطر بتوانید کشیدو به اطمینان،

چرا که خو کرده اید و دیگر

                            به جز اینتان راهی نیست

که وجود خویشتن را نقطه ئ آ غاز راه ها و زمان ها بشمارید

کرده ها را

با کرده های خویش بسنجید و گفته ها را

با گفته های خویش...

لاجرم به خود می پردازید

آن گاه که من به خود پردازم،

و حماسه ای از شجاعت خویش آغاز می کنید

آن کاه که من دست اندر کار شوم حتا

که نقطه ئ پایان را

بر این تکرار ابلهانه بامداد و شام بگذارم

و دیگر

رای تقدیر را

به انتظار نمانم.

دردی ست،

با این همه دردی است

دردی ست

تصور نقاب اندوهی که به رخساره می گذارید

هنگامی که به بدرقه ئ لاشه ئ ناتوانی می آیید

که روزهایش را همه

با زباله و ‍‍ژنده جل پاره

به زباله دانی بوناک زیست

چونان الماس دانه ای

که یکی غارتی به نهان برده باشد.

                                                                          شاملو

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

و زن

عشق میکارد............. اما ............. کینه درو میکند.

به تو نگاه می کند و در نگاهش از تو احترام درخواست میکند .احترام به زن بودنش مادر بودنش و بیش از همه انسان بودنش .احترام به اینکه بدانی و بپذیری که او قبل از انکه متعلق به تو، فرزندت و خانه باشد متعلق به خویشتن خویش است.پیش از انکه تو او را عاشق باشی و به خاطر عشقت در تنگنایش بگذاری  او عاشق شناخت خود است نه آنگونه که تو میخواهی بل آنگونه که هست، که وجود دارد .می خواهد پیش از آنکه موجودیتش توسط تو اعلام شود خود خویشتنش را اعلام کند.

مخواه آزادیش را محدود کند. مخواه که به خانه وبچه و آشپزخانه  محدودش کنی فقط به سبب آنکه نگاههای هرزه را نمی توانی نابود کنی.اگر نمیتوانی مسئله را حل کنی صورتش را پاک نکن .با مشکل ریشه ای برخورد کن و اگر می خواهی تلاشی انجام دهی بکوش خاک را پاک کنی نه انکه بر سر طلا منت بگذاری.

لازمه وجودی اش تفاوت با توست.برای آنکه پناهگاه هم باشید. قدرت جسمانی اش از تو کمتر است تا تو به واسطه حمایت از او احساس شخصیت کنی اما ،ظرافتش از تو بیشتر است تا تو بدانی که خداوند چقدر میتواند مهربان باشدو زیبا باشد .قدرت تحملش نه برابر توست تا بتواند پناهگاه تمام خستگی هایت باشد.سنگ صبور درد هایت میشود تا تو ببالی و رشد کنی، اما وقتی بالیدی و پر و بالی پیدا کردی حتی به پشت سرت نمی نگری تا رد پای خودت را ببینی چه رسد به انکه سرتعظیمی فرود آوری .او اینگونه افریده شده است و توبرایش چه ارمغان آورده ای ؟جز تحقیر، نگاه ابزاری و  زخم قدرت کاذبت  بر سر و صورتش .

نه ماه ،سختی ها را او تحمل میکند تا فرزندی بیاورد که به نام خانوادگی تو میشناسندش.سالها با فقر و دارایی ات میسازد تا اگر به پول و منسبی رسیدی افتخارش از آن تو باشد.با خون دل بچه ی شناسنامه ا ی ات را بزرگ میکند تا اگر سری در سرها در آورد  فرزند تو باشد وگر نه بزرگ کرده او.

رفیق و همراه دوران فرسودگی ات میشود تا تو منت نانی که سر سفره ات میگذاری را بر او داشته باشی واگر گاهی زمانی به فکر خویش  افتاد و حق و آزادی اش را طلب کرد بر چسب سر کش و بی حیا  بر او نهی.

در حالی که همه چیز بر علیه اوست و به نفع تو اگر با هزاران خون جگر و تلاش مضاعف به جایی برسد سنگ راهش میشوی و سعی میکنی به هر حربه ای متوسل شوی تا مبادا بیش از تو ببالد،که اگر ببالد خاطر تو پریشان میشود.

و

بزرگترین گناهت سعی در کشتن و نابودی شخصیتی دیگر است که چه بسا والا ترین باشد.

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

روز مبادا !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

وقتی تو نیستی

نه هست های ما

چونانکه بایدند

                     نه بایدها....

 

مثل همیشه اخر حرفم

و حرف اخرم را

                   با بغض می خورم

 

عمری است

لبخند های لاغر خود را

در دل ذخیره می کنم:

                 باشد برای روز مبادا!

 

اما

در صفحه های تقویم

روزی به نام روز مبادا نیست

ان روز هر چه باشد

روزی شبیه دیروز

روزی شبیه فردا

روزی درست مثل همین روزهای ماست

اما کسی چه می داند؟

شاید

امروز نیز روز مبادا باش

وقتی تو نیستی

نه هست های ما

چونانکه بایدند

                  نه بایدها......

هر روز بی تو

روز مباداست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

درود وسلام

هر چه بیشتر ذهنم را زیرو رو می کنم کمتر  حرفی برای شروع می یابم ،

به جز کاش ها و افسوس ها و غم ها چیزی نمی بینم.

 به یاد سخنی از بزرگی می افتم" یادمان باشد به ماه بد نگوییم اگر تب داریم"

و پس از سلام

 .سکوت در جای خویش از بلندترین فریادهارساتر است اما اینک زمان گفتن است، زمانه ی گفتن است ، آرام گفتن و صبور بودن، چرا که من و فرزندم بیش از نان به آرامش جان نیازمندیم و این مهم را جز با تفکری نو در سایه ی آرامش نمی توان  حاصل کرد.

زمان،زمانه نو شدن و تحول یافتن است.من و تو باید در پاسخ به فرزندانمان دلایلی محکم و محکمه پسند داشته باشیم ،

 فرزندمن به دلایلی که پدرها و مادرانمان در پاسخ به ما ارایه میدادند راضی نمیشود.او بهتر و بیشتر میبیند،متفاوت می بیندو دگرگون .باید به پا خیزیم،باید نو شویم و نو کنیم،باید ها را تغییر دهیم و ارزش ها را دگرگون کنیم،به نباید ها شک کنیم وضد ارزشها را درک کنیم،مطلق ها را نابود کنیم و نسبیت ها را بیشتر بها دهیم.

به فرزندانمان آزادی بیشتری دهیم تا خود را آنگونه که شایسته ی فرزندی ماست بسازند،آن چنان که شایسته بندگی اوست.

و فرزند من بصیرت،شعور و اگاهی من است ،فرزندت را در یاب؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

تو به من خندیدی

و نمی دانستی

من به چه دلهره از باغچه ئ همسایه

                                     سیب را دزدیدم

باغبان از پی من تند دوید

سیب را دست تو دید

غضب الوده به من کرد نگاه

سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک

و تو رفتی و هنوز

سالهاست که در گوش من ارام

ارام

خش خش گام تو تکرار کنان

می دهد ازارم

و

من اندیشه کنان

غرق این پندارم

                   که چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

خانه ئ کوچک ما

                   سیب نداشت.............